این روزهای من
پسرم آرام آرام قد میکشد و من در سایه ی امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ میشوم . او می رقصد و من آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه میکنم . او میخندد و من از شوق حضورش اشک می ریزم . او در آغوشم آرام میگیرد و من تا صبح از آرامشش آرام میشوم . او بازی میکند و من شادمانه آنقدر مینگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند . او حرف میزند به زبانی که کسی جز من نمیفهمدش . طبیعت را حس میکند. . . خدا را می بوید و من . . . کودکانه در سایه ی بزرگیش پنهان میشوم تا از گرمای دست نوازش غیب بی بهره نمانم . این روزهای من پر است از پسرم ا...